baranbaran، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

باران الهی

اين روزا سخت ميگذره

عزيزم قبل هر چيزي ازت معذرت ميخوام كه ميذارمت و ميرم دانشگاه اخه ماماني بايىد بره و روي پروژش كار كنه مهلت نداره تو رو ميذارم خونه ماماني هما و ميرم دانشگاه ولي ميميرم تا برم و برگردم شما هم كه به هيج سراتي مستقيم نيستي كه شيشه بگيري. و با سرنگ در حد پنجاه سي سي ميخوري به سختي خلاصه كه خيلي سخت ميگذره راستي خيلي عجله داري بتوني حرف بزني. بخصوص موقع خواب كلي داستان ميگي امروز بالاخره بعد چند روز تلاش ديدم كه تونستي خودت غلت بزني و دمر بشي بدون مشكل براي اولين بار هم امروز به من نگاه ميكردي و صدا در مياوردي تا من دست از كار بر دارمو باهات حرف بزنم دستات هم خيلي دوست داري كه نگاه كني و بازي كني و بخوري حسابي و گاهي هم در اين حالت يه اوغ ميزني و...
16 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران الهی می باشد