baranbaran، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

باران الهی

ماه دوم

ماه دوم شما برخورد به تعطیلات عید  و ما با چه بد بختی دید و بازدید ها رو انجام دادیم یعنی هر جا رفتیمممم شما داشتی گریه میکردی نمیدونم چرا دلت تو مهمونی درد میگرفت   شیشه هم میخوردی  پستونک هم میگرفتی اما یه دفعه دیگه نگرفتی و منو بد بخت کردی  حالا بهت میگم بعدا چرا بد بخت شدم   ساعت گریه هات زیاد شده بودددد از شش و هفت عصز تا یازده اینا وای دیگه واقعا عصبی شده بودم هر کاریت میکردممم خوب نمیشدی جیغ میزدی بعضی شبا خودم هم باهات میشستم و گریه میکردمم  راستی روز سوم عید رفتیم خونه عمه بابا که تو قم بود و بردیمت حرم حضرت معصومه زیارتتت خانم خوشگل و شب هشتم هم به اصرار عمو ناصر من و بابایی راه...
1 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران الهی می باشد