اولین سالگرد ازدواج سه نفره
سلامم جیگرمممم
تازگیها خیلی شیطون و با نمک شدی کارات خیلی نازه
امروز سالگرد ازدواج من و اباییه
از صبح تو فکر این بودم. که چیکار کنم بابایی سوپرایز بشه
کادو که نتونستم بخرم گفتم پیراشکی گوشت درست کنم برا شام و دسر موهامو صاف کنم و..... کلی وقت صرف شد بابایی اومد ومن فقط رسیده بودممم که پیراشکیها رو درست کنم
دوست داشتم شام خودمون باشیم و اخر شب بریم خونه مامان بزرگت تا من فردا برم دانشگاه
اما بعد از اومدن بابایی اولش فهمیدم یادش نبوده
بعدشم گفت اخر هفته شام بریم بیروننن
امشب بریم خونه مامان اینا
من خیلی ناراحتتت شدم بغض گلوموگرفت
بابات هیچ وقت اون طور که من دلم میخواسته رمانتیک نبودههه
اشکال نداره عوضش مرده خوبیه خیلی دوسش دارم
اینم خاطره اولیننن سالگرد ازدواج دونفرمون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی